سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مکتب قرآن و عترت

به نام خدا

زن قابل تجزیه نیست!

یکی از دانشجویان علوم دینی که صفا و سادگی را با هم داشت،

پس از مدّتی به استاد خود که یکی از عالمان تراز اوّل حوزه بود

ارادت و علاقه ی زاید الوصفی پیدا کرد، او با خود اندیشید که

چه خوب بود اگر تنها خواهرش به همسری استاد درمی آمد،

پس از مدّتی تصمیم گرفت دغدغه ی خاطر خود را با استاد در میان گذارد،

نزد استاد رفت و گفت :

« اگر افتخار بدهید من دوست دارم تنها خواهرم زن شما بشود.»

استاد که تبسّم معنا داری بر لب داشت به او گفت:

« فرزندم، من یک زن دارم. اگر قابل تجزیه بود، این یک زن را هم تجزیه می کردم.»